ای زندگی بردار دست از امتحانم 

چیزی نه میدانم نه می‌خواهم بدانم

دلسنگ یا دلتنگ!چون کوهی زمین‌گیر 

از آسمان دلخوش به یک رنگین کمانم

کوتاهی عمر گل از بالا نشینی است 

اکنون که می بینند خوارم در امانم 

دلبسته افلاکم و پابسته خاک

فواره ای بین زمین و آسمانم 

آن اگر خود بال خود را می شکستم

اکنون نمی گفتم بمانم یا نمانم !

قفل قفس باز و قناری ها هراسان 

دل کندن آسان نیست آیا می‌توانم ؟!


شاعر: گمنام