طلاق؛ تنهایی‌ای به عظمت یک عمر؟

چرا در بیشتر مواقع مطلقه بودن یک نقصان محسوب می‌شود؟

مگر یک مرد یا زن مطلقه حق زندگی ندارد؟

مگر او خواستار یک زندگی ایده‌آل و مطلوب نیست؟

در ازدواج مجدد تنها گزینه آنها باید همتایان مطلقه باشد؟

به همه مطلقه‌ها باید به یک چشم نگاه کرد؟

مُهر طلاق یعنی پایان زندگی؟

 

ادامه نوشته

تفاهم کیلو چنده؟ تفاوت رو عشق است!

در جستجوهای زنگ تفریحی به مطلبی برخورد کردم که یعنی

چشمانم داشت از جای خودش روی میز می اومد!!

در یک مقاله ای که منبعش رو هم نمیگم تا بدگویی نباشه

خواننده رو تشویق کرده بود تا با مخالف نظر خودش ازدواج کنه!

استدلالش هم این بود که:

_________________________________________

زمانی برنده و پیروز هستید كه در تعامل با فردی زندگی كنید كه كاملا یا تا حدی مخالف تان باشد

چون در این حالت به‌شدت دنبال پیدا كردن عیب‌ها و ایرادات شماست و 

شما باید دائم دنبال آن باشید كه این نقص‌ها را برطرف كنید یا بپوشانید؛ 

همین باعث می‌شود تعالی پیدا كنید!

_________________________________________


آخه من نمیدونم واقعا!

زندگی شوخی بردار نیست که مردم رو به بازیچه گرفتن!

کلماتی مثل «برنده»، «پیروز» و «تعالی» الان جایگاهی داره این وسط؟

این حرف درسته ولی نه در این حد دیگه!!

حالا تا حدیش رو میشه تحمل کرد ولی 

وقتی با کسی زندگی کنیم که کاملا مخالف نظر ماست 

شک نکنید که عاقبتش میشه این عکس زیر!



دغدغه‌های شهروند یک جامعه اسلامی (2) و (3)

(2)

برام خیلی جالبه که مثلا ما تو کشوری با دین غالب اسلام

زندگی میکنیم اون وخ توی سیاستهای کاریمون

اصلا و ابدا برای مناسبتهای خاصی مثل اعتکاف یا دعای عرفه

جایگاه خاصی در نظر نگرفتیم!!!

 

واقعا این چه دلیلی داره که تواین ایام که باید همه به فکر

خودسازی و نزدیک شدن به خداوند باشن امتحانی گذاشته بشه

یا اینکه اداره ها و مراکز دیگه مرخصی ندن یا اصلاتعطیل نباشن؟!

 

پس ما چطوری میخوایم برای جووناموم موقعیت رشد وتعالی معنوی

ایجاد کنیم؟

 

ما مثلا مسلمونیم و باید الگوباشیم دیگه!؟

 

....................

(3)

چرا مساجد ما باید فقط برای زمان نماز باز باشن؟!!

خب اون بنده خدایی که یهو یادش می افته نماز نخونده و

وقتی هم نداره برای ادای اون، وسط خیابون یا وسط کارش

یا حتی وسط مسافرت یهو تو ساعتی غیر ازت ساعت

نماز کجا بره نماز بخونه؟ دست به دامن کی بشه؟

 

این ی ضعفه به نظر من.

دغدغه‌های شهروند یک جامعه اسلامی (1)

چه طوری اسلام و عقاید اسلامی رو بعنوان یک

خوراک ذهنی مناسب به فرزندم منتقل کنم؟

 

با وجود این همه جاذبه در دنیای امروزی از فناوری های جدید گرفته تا

شبکه های مجازی و رشد عقلی جامعه چطور جاذبه های دین

اسلام رو برای فرزندانم نمایان کنم؟

 

واقعا ب یک ترس برام بدل شده این موضوع.

 

آیا کافیه که پدر و مادر اطلاعات خودشون روبالا ببرن تا بتونن خوب منتقل کنن

یا فراهم کردن فضاهای مختلف مثل مدارسی با غالبیت مذهب و

دوستانی با خانواده‌های اصیل اسلامی مهم ه؟

The assistance of all - کمک

یک زمان‌هایی من و تو، من و تو نیستیم؛
یک زمان‌هایی از بند نفس باید رها شویم
یک زمان‌هایی من و تو وسیله هستیم

یک زمانی من و تو قاصدک هستیم
باید خبری را، ندای یاری‌ای را، نگرانی مادر و پدری را
به گوش آگاه آن موضوع برسانیم!

الان هم از همون زمانهاست...
کودکی در گوشه ای از این سرزمین با بیماری عجیبی
دست و پنجه نرم می‌کنه.
مشخصات این بیماری در ادامه مطلب ذکر شده ولی

یک خواهش خیلی خیلی بزرگ:
اگر کسی رو میشناسید که میتونه در این زمینه
دل پدر و مادر اون فرزند رو شاد کنه کوتاهی نکنید.
هر کاری از دستتون بر میاد برای این کودک دریغ نکنید.
من فقط تونستم اطلاع رسانی جزئی ای داشته باشم.
دست به دست بچرخونید تا خداوند هرچه زودتر
به دست اونی که وسیله است برسونه...

«اللهم اشف مرضانا به حرمت مولانا الامام المهدی عجل اله تعالی فرجه»
ادامه نوشته

ادب آداب دارد؟!

  

یک آدم مبادی آداب شور= ی.آ.م.آ.د.ش

یک آدم مبادی آداب بی‌شور= ی.آ.م.آ.ب

 

ی.آ.م.آ.ش: تا حالا این همه مجله خریدم ولی پولش رو باهام حساب نکردیا!

ی.آ.م.آ.ب: عوضش با اون آلبوم هشت تومنی از گروه (بـــوق) که می‌خوام بیارم، دَر.

ی.آ.م.آ.ش: آخ جون از کجا؟

ی.آ.م.آ.ب: قراره (بــــوق) برام بیاره.

ی.آ.م.آ.ش: |: وای بر من! پس حق کپی رایت چی؟

ی.آ.م.آ.ب: ((: برو بابا. این فرق داره. حق کپی رایت یعنی اینکه ی سودی این وسط برای اون کسی که کپی می‌کنه باشه.

ی.آ.م.آ.ش: عه!!! خب هس دیگه! الان تو کپی می‌کنی که از زیر هشت تومن دَر بری! درستش اینه که بعد از اینکه از دوستت گرفتی و گوش دادی بری آلبومش رو بخری.

ی.آ.م.آ.ب: ببخشید ببخشید پس وقتی تو می‌ری رستوران/کافی‌شاپ و اونجا کل یک آلبوم جدید رو تو فضا پخش می‌کنن و تو گوش می‌دی چی؟ حتما بعدش می‌ری سی‌دی آهنگ رو می‌خری ((:

ی.آ.م.آ.ش: (از بی‌جوابی مثل آهو در برف ماندن) اوووون فرق می‌کنه!

ی.آ.م.آ.ش: اصلانشم قرار نیس هرکاری که تو جامعه رواج پیدا کرد درست باشه که. اونا هم اشتباه می‌کنن.

ی.آ.م.آ.ب: اونکه البته |:

ی.آ.م.آ.ش: |:

نه شانس دارم نه رایتل!

 

سکانس اول:

(+)

به یاد بیارین زمانی رو که هیچ خطوط ارتباط تلفنی نبود.

اون زمان صدا به صدا تنها با فریاد می‌رسید!

ولی نبود امکانات خللی به زندگی‌ها وارد نمی‌کرد که هیچ

شاید جذابیت زندگی‌ها بود.

 

سکانس دوم:

  

(+)

کم کم خطوط تلفن به داخل شهرها کشیده شد و مردم

با سکه های 2ریالی و 5ریالی میتونستن

با هم ارتباط تلفنی داشته باشن.

 

سکانس سوم:

(+)

از پدربزرگها نقل شده که وقتی خط تلفن به داخل خونه‌ها

کشیده شد اولین کسانی که از این امر شاکی شدن

آقایون بودن!

چون اینطوری دیگه هر روز و هر زمان خونشون پر از مهمون بود.

 

سکانس چهارم:

(+)

امااااا....

خدا خیر بده این خطوط رایتل رو اگه همه مشکلاتی که

الان سرش بحث هست رو کنار بذاریم

همین face تو face صبحت کردن

از خرج و مخارج بعضی مهمونی‌های دور همی و از همه مهمتر

چشم و هم چشمی‌های زنانه، کم می‌کنه.

 

سکانس پنجم:

(اول روی این لینک کلیک کنید و متن رو مطالعه کنید)

نتیجه‌گیری اخلاقی:

از همه این شوخی‌های بگذریم می‌رسیم به بحث شیرین 

جنبه داشتن.

اگر قرار باشه با هر فناوری‌ای که روبرومی‌شیم زودی جوگیر بشیم

که نمیشه!!!

قطعا هر فناوری نویی مشکلات و محسنات زیادی داره

اگه بخواییم در استفاده از این فناوری‌ها بی‌جنبه بازی در بیاریم

می‌شه همین که دیدید.

 

سکانس ششم:

قضیه این رایتل هم شده برای من مثل قضیه خانم دکتر دستجردی

تا من اومدم زندگی سیاسی و اجتماعی خانم دکتر رو

بکنم الگوی خودم در زندگیم، یهو ایشون رو اخراج کردن!!

حالا هم تا اومدم جلوتر از همه برم رایتل بخرم 

عد زد و اینطوری از آب در اومد!!

خدایی دیگه میترسم تصمیمی بگیرمنیشخند

 

پ.ن: از همه نقاشان و طراحان و هنرمندان بخاطر اون خط خطی‌های خرچنگیم پوزش می‌خوام. دست خودم نیست هر وقت نقاشی می‌کشم یا کاغذی خط‌خطی می‌کنم ذهنم آرامش می‌گیره!

ایده ها هم شاخ دارن!؟

 

قبول داری ذهن یک «نوآور*» مثل یک راهروی تو درتو

پر از سوالایی ه که نزدیک به 99درصد اونا

به در بسته می‌رسه؟

این رو هم قبول داری که قلب تپنده یک کارآفرین «ایده» است

و همین ایده می‌تونه 99تا در بسته رو باز کنه؟

 

برام خیلی جالبه بدونم این ایده‌ها چه شکلی اند،

ایده‌ها از زمانی که در ذهن یک «خلاق» متولد می‌شن

تا رسیدن به کیسه‌های پول و امضاهایی که از روی شهرت

روی تی‌شرت و کف دست و کاغذ زده میشه،

باید مسیرهای پر پیچ و خم اداری‏، اقتصادی، معنوی و...

رو طی کنن.

 

نمی‌دونم این اید‌ه‌ها دسته جمعی متولد می‌شن یا

تک‌تک؟! چون یه موقع‌هایی یک ایده

مثل نخ تسبیحی ه برای ایده‌های دیگه...

اما؛

به نظرم بعضی ایده‌ها اونقدر ناب و تک‌اند که از بدو تولد

صاف می‌خورن تو پیشونی موفقیت و درآمدزایی،

بعضی‌هاشون تو نطفه خفه می‌شن و

بعضی‌هاشونم مثل یک دندون عقل،

ناقص رشد می‌کنن و باید با جراحی از ذهن

خارجشون کرد...

 

میگم که، واقعا نمی‌دونم ایده‌ها چه شکل و شمایلی دارن!

ولی یک چیزی رو خوب می‌دونم؛

خونی که در این قلب تپنده جریان داره

شور و هیجانی ه که در «به اصطلاح کارآفرین» وجود داره

 

و اگه این منبع به هر دلیلی دچار اختلال بشه

بدون در نظر گرفتن هر عدد یکی،

همه چیز صفر می‌شه**...

 

* ایده = خلاقیت = نوآوری = کارآفرینی

1011001011101010001011011110100**


کاف مثل همنوع!

«یه روزی، یه جایی، یه زمانی بالاخره به خودت برمی‌گرده،

بزرگ‌تر که شدی خودت متوجه می‌شی...»

این جمله رو بارها و بارها تو دوران کودکی و نوجوانی

مِن باب کمک به دیگران شنیدم و شنیدی.

اگرم یادت نمی‌آد حتما خاطرت هست که وقتی پیرزن/پیرمردی

بار سنگینی دستشون بوده، پدر مادر تو رو به کمک کردن

تشویق کردن.

یا حتی اگر اینم یادت نیست حتما یادت هست که،

وقتی تو اتوبوس خیلی قشنگ و راحت برای خودت روی یک صندلی

کنار پنجره جا خوش کرده‌بودی با اومدن ی فرد مسن یا بدحال

مادر/پدر ازت اجازه گرفتن تا جای خودت رو با اون فرد تقسیم کنی...

 

اگرم هیچ کدوم از اینا رو یادت نیست؛ خب خدایی مشکلت حاده!

باید خودت رو به ی دکتر نشون بدی! :دی

 

همه اینها رو گفتم که یادآور شم، از کودکی این آمپول تقویتی

رو به روحمون زدن که کمک و شاد کردن دیگران هرچند اندک

هم شادی خون خودمون رو بالا می‌بره و هم دیگران...

 

اما؛

حس می‌کنم... یا شایدم دارم باور می‌کنم که

فرمون زندگی داره ماشین عمر همه ما رو

به سمت بی‌تفاوتی هُل می‌ده!

بی‌تفاوتی‌ای که داره خودمون رو نسبت به خودمون هم

بی‌تفاوت بی‌تفاهم می‌کنه!

(شاید یه جورایی تعریف خوددرگیری باشه!)

 

حالا الان وقتی یک جای خالی تو مترو یا اتوبوس گیر میاریم

زودی می‌پریم می‌شینیم و برای اینکه چشم‌توچشم

اون فرد مسن یا بدحال نشیم، که شاید

باعث بشه ی مقدار خیلی اندک شرمنده کارمون بشیم،

به سمت مخالف اونها نگاه می‌کنیم و ی قیافه

حق به جانب هم می‌گیریم که اگه کسی ندونه

فکر می‌کنه مادر/پدر شش فرزندیم و کمرمون زیر

خرج و مخارج زندگی شکسته و

محتاج‌تر از همه اونایی که اونجا هستند

برای اون جای خالی هستیم!

یا حتی وقتی فرد مسنی با ی کوله بار به سمت صف اتوبوس

سلانه سلانه حرکت می‌کنه، از کنارش با سرعت رد می‌شیم که

زودتر از اون در صف بایستیم بی‌تفاوت از اینکه

یه بار از شونه اون فرد کم‌کنیم...

 

بگذریم؛

این حرفا اونقدر تکراری شده که سرتون رو هم در آوردم

خودم الان حسابی حس تحول دارم اما فردا رو نمیدونم

واقعا یادم می‌مونه؟

واقعا یادمون می‌مونه که هیچی نباشه همه هم‌نوعیم

و کمک به یک هم‌نوع یعنی

کمک به خودمون.

 

شاید در آینده‌ای نزدیک یکی هم دست فرزندمون رو بگیره...

 

هنرمندی‌های یک خبرنگار علمی!

هنر غیر علمی در جلسه‌ای علمی !



پ.ن: نتیجه حرف‌های تکراری در جلسات ه :دی

پ.ن2: من از همه ورزشکاران و هنرمندان پوزش می‌خوام ((:


تم پست: شعر وزرشکارااااان، دلاوران، نام‌آوران به راه یزدان پیروز باشید...


برترین‌های وبگردی

برترین‌های این هفته:


دلم نیومد مطالعه این کار ارزشمند رو بهتون پیشنهاد ندم

«پرونده‌ای برای پایان دنیا در سال 2012»

و 

گره‌های فکریتون رو هم اینجا باز کنید

«پایان دنیا نزدیک است؟»

تلافی 2 پست در یک پست

«سلامت زمان»

این روزها وقتی کنترل تلویزیون را دستمان می‌گیریم بلاشک منتظریم تا

یکی از شبکه‌های تلویزیونی که انتخاب می‌کنیم صحبت از سلامت جسم

و روح کند چرا که تا دلتان و دلمان بخواهد شبکه‌های تلویزیونی از برنامه‌هایی 

چون «سلام دکتر» و «سلامت باشید» پر شده است! اینکه چه بخوریم

 تا طول عمرمان بیشتر از قبل شود و یا چه ورزشی انجام دهیم تا 

بدنی سالم‌تر داشته باشیم...


اما؛ میان این همه برنامه تلویزیونی ای کاش تنها یک شبکه و تنها در

یک برنامه تلویزیونی آموزش می‌دادند که، چه به خورد زمان بدهیم تا 

طول عمر بیشتری داشته باشد؛ چگونه از زمان خود به بهترین شکل

ممکن استفاده کنیم و چگونه از بودن در کنار هم لذت ببریم!


شاید دانستن تنها یک فرمول ساده به کشدار کردن زمان و لذت بردن

از آن کمک کند اما کدام فرمول؟


حالا تنها مشکل این نیست. به فرض فرمول را هم پیدا و با یک حرکت 

اکسیرانه طول عمر زمان را دو یا سه برابر کردیم؛ چه فایده وقتی برای

استفاده بهتر از زمان آموزش‌های لازم را ندیده‌ایم.


---------------------------------------------------------------


«آلودگی پیش‌بینی نشده»

این روزها فکر و ذکر مردم شهرهای پرجمعیت و سرشار از آلودگی

تنها بارش چند قطره باران برای زدودن دود و غبار از سطح شهر است؛

و در این میان فکر و ذکر من این است که چقدر خوب که با یک

بارش باران، این نعمت الهی، آلودگی از سطح شهر زدوده می‌شود،

اما با آلودگی روح و جسم چه کنیم؟ آیا تنها چند قطره بارش قلب

به زدودن این آلودگی کمک می‌کند؟



پ.ن: این تعطیلی چند روزه کلی فایده داشته و روحیه من رو ب شخصه کلی تغیر داده اما ی چیزی رو هم خوب فهمیدم اینکه حسابی در مقابل این تعطیلی یهویی فکرم هم تعطیل شده و بلد نیستم چطوری از این زمان استفاده کنم. امروز نشسته بودم به این فکر می‌کردم که چطوری وقت خودم رو بگذرونم هرچند کلی هم کار بود که می‌شد انجام بدم ولی همه کار بود نه تفریح و من همچنان گیج یک تفریح ساده هستم!!


باطن ظاهر نما؛ ظاهر باطن نما

باطن1 انسانها بر روی ظاهرشان تاثیر میگذارد یا ظاهر2 انسانها بر روی باطنشان؟


اگر اولی درست باشد پس هرکه خوش طینت باشد 

باید ظاهری خوش داشته و 

اگر دومی درست باشد پس هرکه ظاهری خوش داشته باشد 

قطعا طینتی خوش دارد!


واقعا چنین است؟

چرا همیشه باید «این» یا «آن» باشد؟

چرا هم «این» و هم «آن» نباشد؟


اما از دید همرنگ آب هر دو اشتباه است! 

حالا میخواهد «این» باشد یا «آن» باشد؛ فرقی ندارد.


چه در مذهب، چه در اخلاق، چه در فکر، چه در هرچه چه...

حتی شما دوست عزیز!


1. خمیره وجودی.

2. اعمال و رفتار نمایان.


يكي از تحريفات عاشورا

همانطور كه شاهد هستيم، هرچه زمان پيش مي ره نحوه ي عزاداري ها

هم متنوع تر مي شه.تاجايي كه به اين نتيجه مي رسيم تحريفاتي در اين

ميان صورت گرفته.

ديگه كمتر جايي پيدامي شه اون شور و حال قديم رو داشته باشه.

شايد الان تنها مناطق پايين شهر تاحدودي اون اصالت رو در عزاداري هاشون

حفظ كرده باشن.

قطعا انواع تحريفات رو مي دونين و نيازي به توضيح نيست.فقط تيتر وار بيان

مي كنم،نوحه خواني ها، ريتم هاي جديد مداحي، مقتل خواني هاي غير واقعي و...


نكته اي كه من دنبالشم و نظرم رو جلب كرده استفاده از علم و كتل در مراسم

عاشورا ه.مي خوام بدونم اصلا ريشه ي تاريخي اون چي ه؟ چه دليلي باعث

شده چنين ابزاري رو بردوش بذاريم؟

نمي دونم شايد تعصب بيجا دارم اما خيلي شبيه به صليب مي مونه.

چطور مي شه كه متوسل به پارچه هاي آويزان از علم ميشيم و توقع

شفا و كمك داريم؟

تو سرچ هايي كه داشتم فقط تونستم مثال هايي رو درتاريخ پيداكنم،

در گذشته هاي دور و در صده ي پنجم هجري تابوت واره هايي رو بردوش خود

مي كشيدند و يا جلوتر كه مي ريم مي بينيم نخل هايي رو تزئين كرده و پارچه

بندي شده رو به حركت در مي آوردند.

 

اگر شما مطلبي در اين باره مي دونيد

بيان كنيد تا اطلاعات من و ديگران هم بيشتر بشه.

                           اهداي پر و بال به رسانه هاي بيگانه

به نام نامي نامي كه نامش نامي نام است

 حاشيه

 قبل از هرسخني عيد بزرگ فطر رو تبريك مي گم.

گرچه امروز براي ماتعطيل بود اما براي فرشتگان الهي روز شلوغ و

پركاري بود.دربين اين همه نمازگزارتونقاط مختلف جهان اگر هركسي

يك دعاي ريزه ميزه هم كرده باشه مي دونيد چقدر دعامي شه!

اميدوارم درصورت امكان، همه ي دعاهاتون برآورده بشه.

 اصل سخن

 قطعا درجريان اتفاقات و اخبار روز هستيد و نيازي به توضيح نيست.

كاري به اين ندارم كه چه گروهي حرف درست مي زنه و چه گروهي حرف

غيرمنطقي و اينكه من چه جهتي هستم تو كدوم سمت اين جريان داري

حركت مي كني.فقط حواست باشه كه عروسك خيمه شب بازي دست

ديگران نباشي تا هروقتبرنامه شون تموم شد پرتابت كنندتوصندوق خاطره ها

و صندوق رو بندازن تو دريا!

واقعابرام جالب ه كه بيشترين سنگ رو سايت هايي مثل بالاترين و فيس بوك

به سينه مي زنند.سايت هايي كه منشاء آنها كاملا براي همه واضح ه.

يا شبكه هايي مثل وي او اي(voa) و بي بي سي فارسي(BBC persian) كه

هرطور شده حتي با اخبارجعلي و ساختگي سعي در بر هم زدن نظم جامعه

ما دارن.درست ه كه سعي داري حرف خودت رو به ديگران بفهموني اما چرا بايد

تو اين راه كاري بكنيم كه با دست خودمون پر و بال به بيگانه هابديم.

 


عكس حذف شد

Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4

براي بزرگتر ديدن روي عكس كليك كنيد


تو اين عكس بازتاب شديد حمله به يكي از طرف هاي دعوا در ايران رو تو

راهپيمايي روز قدس در روزنامه هاي سرشناس خارجي مي بينيد.به اين

كاري ندارم كه اين فرد،طرف درست جريان ه يا طرف غلط.اين نكته مهم ه

كه خودمون با دست خودمون داريم جامعه روحانيت رو جلوي چشم

بيگانه ها بي احترام جلوه مي ديم.سعي كنيم به آينده ي اين جريان ها

و بازتاب هاش هم فكر كنيم تابعدا كاسه ي چه كنم دست نگيريم.

           

دانشگاه يعني اين !!

يك سوالي؟

واقعا دانشگاه همون چيزي بود كه انتظارش رو داشتي؟

تصور مي كنم دانشگاه به صورت خَفيجي از مسير هدف خودش منحرف شده!

يك جورايي شده دوقلوي دبيرستان.

دانشگاه يعني مكان تحقيق و تفسير نه نمره كسب كردن!

يعني اونچه رو كه مي خوني بفهمي نه اينكه بخوني تا قبول بشي!

توچي فكر مي كني؟


پ.ن:خفيج مخفف 2كلمه ي خفن و فجيع ه.

احترام به خود

متني كه مي خونيد تنها دردي است كه اين روزهابر دلم نشسته و

قصد نصيحت ندارم چون خودم هم به نصيحت احتياج دارم.


اين روزها هرچي بيشتر مي گذره تنوع پوشش ها بيشتر مي شه.
من كاري به اينكه شماچه تيپي داري يا براي چي اينجوري هستي ندارم.
ناراحتي خاطرم از كساني ه كه پوشش برتر رو انتخاب كردن ولي نه تنها
براي چادر روي سرشون بلكه براي خودشون هم احترام قائل نيستن.
اگر به خواست خودت ويا به اجبار اين حجاب رو انتخاب كردي حداقل كاري
كه مي توني انجام بدي اين ه كه به درستي ازش استفاده كني.
نه اينكه چادر وسط سرت باشه و موهات بيرون بريزه. شما مي توني
اصلا روسري ه روي سرت رو برداري ولي حداقل اگه چادر به سر مي كني
براي خودت هم احترام قائل باش.
چادر براي اين نيست كه اگه ناگهان كفش هات كثيف شد با اون تميزش
كني!

پ.ن: باز هم مي گم قصدنصيحت ندارم.شماآزادي هرطور كه مي خواي بگردي.

متن کامل بیانیه انصراف خاتمی از انتخابات

بيانيه انصراف سيد محمد خاتمي از ادامه حضور در عرصه انتخابات به عنوان نامزد دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري شامگاه 26 اسفند ماه منتشر شد. 

"بسم الله الرحمن الرحیم

زادروز همایون حضرت پیامبر بزرگ اسلام (ص) و فرزند والاگهرش حضرت امام صادق (ع) را به ملّت شریف ایران و همه دوستداران حق و فضیلت شادباش می گویم و در آستانه سال نو، روز و روزگاری سرشار از شادابی و پیروزی را برای همه هموطنان عزیزم و همه کسانی که به صلح در جهان و کرامت و حرمت انسان در هر جا باور دارند آرزو می کنم.

سی سال از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی که هزینه ای سنگین برای آن پرداخته شده است می گذرد و ملت بیدار ایران بحرانهای بزرگی را با پیروزی و سرافرازی پشت‏سر گذاشته است و دست آورد های بزرگ معنوی و مادی او در این دوران کم نیست ولی تا رسیدن به اوج آرمانهای بلند تاریخی خود راه درازی در پیش دارد که به لطف الهی و بیداری و استواری و همت فرزندان دلیرش برای رسیدن به آنها امیدوار است.

بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی حضرت امام(ره) در تبیین نظری و عملی این نظام همواره رأی مردم و حضور فعال و مسؤولانه آنها در صحنه را اصل می خواندند و جریان انتخابات آزاد و سالم در جمهوری اسلامی را به ضرورتی اصیل و غیرقابل خدشه می دانستند.

اینک در آستانه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری بار دیگر همه ما ایرانیان در برابر آزمایشی مهم قرار گرفته ایم، آنچه می تواند امید به آینده بهتر را زنده نگهدارد. حضور آگاهانه، مسؤولانه و فراگیر ملت است که هر مانعی را از پیش رو برخواهد داشت و من نیز در هر شرایطی نقش و وضع خود را جدا از نقش و وضع ملت شریف ندانسته و نمی دانم و در تمام دوران مسؤولیت رسمی و پس از آن ضمن تأکید بر آرمانهای والای انقلاب همچنان در راه تقویت جامعه مدنی و تبیین گفتمان اصلاحات در متن جامعه از هیچ کوششی دریغ نکرده و نخواهم کرد.

درخواستهای گسترده‏ی اقشار مختلف و وسیع مردم در سراسر کشور مرا بر آن داشت که با وجود همه مشکلات، تنگناها و موانع به عنوان نامزد این دوره از انتخابات اعلام حضور کنم. در حالی که پیش از آن گفته بودم که ترجیح من چنین است تا در موقعیتی غیر از مسؤولیت ریاست جمهوری دین خود را به مردم و کشور بپردازم و بر این باور بودم که دیگرانی که شایسته اند در عرصه حاضر و فعال باشند. بحمد الله قبل از من بزرگانی اعلام حضور کردند و اینک جناب آقای مهندس میرحسین موسوی هرچند دیر، آمادگی خود را برای نامزدی به طور رسمی اعلام کرده اند.

ضمن سپاس فراوان از همه محبت هایی که از دوستداران اسلام و ایران از جمله احزاب و تشکلهای مختلف و نخبگان و اندیشمندان و هنرمندان و بالاتر از همه از سوی توده های پرشور مردم در سراسر میهن عزیز نصیب من شده است و نشانه این شور پرشکوه را همگان در سفر کوتاه من به استانهای فارس، کهگیلویه و بویراحمد و بوشهر دیدند و بخصوص با تشکر از نسل جوان و بیداردل که شور و شعور تأمل برانگیز خود را بیش از پیش نشان دادند، اعلام می کنم که به یاری پروردگار همچنان و همواره در کنار مردم از عزت اسلامی، عظمت ایران و سربلندی ایرانی در همه حال و در همه جا در حد توان خود دفاع کرده و خواهم کرد. ضمن تأکید بر این نکته که همه ما باید میدان و عرصه انتخابات را از بازیگرانی که چشم به تفرقه نیروهای اصلاح طلب و خواستار تغییر دوخته اند بگیریم و همه تلاش خود را برای برگزاری انتخاباتی آزاد و سالم معطوف کنیم، انصراف خود را از نامزدی در انتخابات دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اعلام می دارم، اما همچنان با همه توان با فعالیت مستمر و حضور در صحنه اجتماع لحظه ای از آرمانهای مردم و مسؤولیت خود در برابر آنان فاصله نخواهم گرفت. در این شرایط حساس و خطیر نکته هایی را یادآور می شوم:

1- حرکت اصلاح طلبانه که تباری روشن و پیشینه ای تاریخی دارد، حرکتی است مستمر که از متن جامعه (نه بالضروره از حکومت و قدرت) می گذرد. آرمانهای این حرکت در افقی قرار دارد که فاصله ما با آن کوتاه نیست، ولی آنچه باید به فوریت به آن اندیشید، ”تغییر سازنده“ در وضعیت کنونی کشور و در روال مدیریت آن است. در عین احترام به همه مسؤولان و دست اندرکاران امور و عرض خسته نباشید به همه آنان، می گویم که شیوه عمل و راهکارها و راهبردها (اگر واقعاً راهبردی وجود داشته باشد!) اکنون منجر به ظهور و بروز مشکلات فراوان و اساسی برای انقلاب، کشور و مردم شده است که رفع آنها نیز همتی بلند و شکیبایی فراوان می طلبد. بنابراین در این برهه حساس اندیشیدن به تغییر و تلاش برای تحقق آن، رسالت و وظیفه همه کسانی است که به ایران، به مردم و خواسته های مبرم آنان و به آرمانهای انقلاب می اندیشیدند.

2- وحدت و پرهیز از تشتت رأی و تصمیم برای همه کسانی که گذر از وضع فعلی و رسیدن به وضعیتی بهتر را باور دارند، امری ضروری و پاس داشت آن مقتضای خرد است.

3- هنگامی که گفتم «یا من یا مهندس موسوی» در عین احترام به همه عزیزانی که در عرصه انتخابات حضور داشته یا خواهند داشت، به این ظرایف نظر داشتم:

اولاً: به اهمیت انتخابات، ضرورت پیروزی در آن، لزوم تغییر وضع فعلی در جهت مصالح کشور و اصلاح در حد توان و امکان، یکپارچگی نیروهای تغییرخواه و پرهیز از مخدوش شدن ضرورت های فوق با طرح گفتمانهای متفاوت، (ولو یکسان در اصول) توجه داشتم و لذا با فرض آمدن جناب آقای موسوی نمی آمدم و حالا نیز نمی مانم.

ثانیاً: جناب آقای مهندس میرحسین موسوی دارای شخصیتی اخلاقی، آزاداندیش، متعهد به اسلام و انقلاب و مردم، از سرمایه های ارزشمندی است که در موقعیت های خطیر و حساس، صداقت و شایستگی خود را در خدمت به کشور و ملت نشان داده اند. همچنانکه برادر گرانقدرم، حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای کروبی نیز از نیروهای ارزش مدار، رنج کشیده پیش و پس از انقلاب، مخلص و شایسته است که همواره در خدمت مردم و انقلاب بوده اند و همچنین دیگر عزیزانی که آمدن خود به صحنه انتخابات را بزرگوارانه منوط به نیامدن من کردند، همگی بزرگواران شایسته اند.

ثالثاً: بر این باورم که جناب آقای مهندس موسوی، برای ایجاد تغییر در شرایط کنونی شایستگی لازم را دارند، هرچند ممکن است تفاوت ها و تمایزهایی در نظر و عمل وجود داشته باشد، اما مهم آن است که این عزیز نیز به آرمانهای انقلاب و ملت پای بنداند و از حقوق و آزادیهای بنیادین و حاکمیت مردم بر سرنوشت و مصالح ملی و حیثیت بین المللی کشور به جد دفاع کرده و می کنند.

رابعاً: حضور در انتخابات برای پیروزی است، نه یک تفنن پرهزینه و بر این باورم که ایشان زمینه کسب آراء و انتخاب از سوی مردم را دارند، البته در صورتی که همه ما هوشیارانه و واقع بینانه عمل کنیم.

خامساً: آنچه باید بیش و پیش از هر چیز مد نظر باشد، پیروزی اخلاقی است که اگر چنین باشد، نتیجه انتخابات هرچه باشد اخلاق مداران پیروز خواهند بود و شائبه رقابت بر سر قدرت برای من که همواره بر اخلاق تأکید داشته و دارم، امری است که همه تلاش خود را در رفع آن به کار خواهم برد. حال که جناب آقای موسوی به صحنه آمده اند، با اجتناب از هرگونه گفتار یا عملی که موجب تفرقه باشد، نیاز به ایجاد فضای شاداب وحدت و همدلی است. هر عملی که به تشتت آراء و اختلاف نظر خواستاران «تغییر» - در هر جبهه و جناحی که باشند- بیانجامد، در پیشگاه خداوند و نزد مردم قابل گذشت نخواهد بود.

من به حکم وظیفه اخلاقی و برای پرهیز از هرگونه پراکندگی در آراء و با ایمان کامل به توان و مرجعیت مردم که «میزان» رأی آنان است و باید آرائشان در حد امکان به نقطه واحدی سوق داده شود، از صحنه نامزدی انتخابات کنار می کشم تا به یاری خداوند تغییر و بهبود اوضاع بهتر و کم هزینه تر در دسترس قرار گیرد و با این کار می کوشم تا امکان بهره برداری سوء را از کسانی که پیروزی خود را در القاء اختلاف و نیز تشتت آراء در جبهه گسترده خواستاران تغییر می جویند بگیرم.

بر این پایه از همه افراد و شخصیت ها و گروههای فعال در عرصه انتخابات می خواهم با تأکید بر موازین اخلاقی و پرهیز از واکنشهای احساسی راه را بر هرگونه پیش داوری و سوء تفاهم ببندند و چشم اندازی نو برای تأثیرگذاری در سرنوشت انتخابات پیش رو بگشایند.

به برادران عزیزم آقایان کروبی و موسوی نیز صمیمانه عرض می کنم که مدبرانه و دلسوزانه صحنه را با تفاهم چنان مدیریت کنند که خدای ناخواسته به تفرقه و تشتت نیانجامد و می دانم که این عزیزان همه تلاش خود را در این راه به کار خواهند برد، ان شاء الله.

در اینجا بار دیگر از همه بزرگوارانی که به من اظهار لطف کرده و می کنند سپاسگزاری می کنم و به ویژه به جوانان عزیزی که داوطلبانه و بی هیچ چشمداشتی منشاء شوری دل انگیز و تحرکی مؤثر در جامعه شدند عرض می کنم که ما می توانیم در کنار هم و با بهره گیری از فضایی که ان شاء الله بازتر از فضای کنونی خواهد بود، در جهت خواستهای تاریخی ملت و آرمانهای بلند اصلاح طلبانه و برای تقویت ارزشهای اصیل انقلاب و اعتلاء میهن و آزادی و حقوق اساسی ملت و عدالت همه جانبه و بالابردن وجهه و اعتبار مردم ایران در کشور و در منطقه و جهان حرکت کنیم.

ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب"

سیّد محمّد خاتمی

26 اسفند 1387

جاسبي و دادگاه هاي اخير وي !!

تاچندروز پيش فكر مي كردم دانشگاه آزاد و رئيس اون

اونقدرها هم كه ازش بدگفتن نيست؛

اما الان با جرات مي تونم بگم متنفرشدم!!

نمي دونم اصلادر جريان دادگاه هاي مسئول دانشگاه

آزاد(جاسبي)و كاركنان آن هستيد يا نه ولي بايد بگم

حمله به اعضاي يك خانواده كه براي دفاع در برابر پيشرفت

محوطه ي دانشگاه علوم تحقيقات درملكشون استوارايستادن

و ازطرفي بريدن موهاي دخترصاحب ملك فقط براي بدست آوردن

چندمترزمين نه تنهاكارغيراخلاقي و ناپسندي ه بلكه مجازاتي برابر

حبس ابد واعدام رو داره.نه تنها مسئولين دانشگاه آزادبلكه مامورين

نيروي انتظامي و قضاتي كه طي اين چندسال ماجرا رو زير سبيلي

ردكردند هم بايدمنتظرمجازات سنگني باشند.



پ.ن: وقتي فيلم حمله به اعضاي خانواده ي آقاي هادوي و بريدن

موهاي دخترايشون رو ديدم حسابي عصباني شدم.

حيف كه امكان قراردان فيلم برام نيست ولي سعي مي كنم چندعكس

ازفيلم جدا و به متن اضافه كنم.


«خواهی بیا ببخشا، خواهی برو... بپیچان!» خطاب به آقاي خاتمي . . .

"اين متن بدون هيچ دليل و جهت خاصي دراينجاقرار داده شده و تنهابراي طنز به نمايش درآمده."

چندي پيش در سايتي اين شعرطنز درباره ي خاتمي توسط نيما دهقاني نظرم رو جلب كرد.

بدنيست بخوانيد و ببينيد و بشنويد.


دانلودفايل تصويري اجراي شعر



سلام آقا محمد با ارادت و عرض احترام از روی عادت

به رسم خوب ایام رفاقت نوشتم نامه تا گیرم سراغت

نوشتم نامه ای با عشق و امید اگر خطم بده لطفاً ببخشید

گمانم برده ای مارا ز یادت؟ منم ... «کبلا مرادو» از ولایت

چه ایام خوشی با هم سپردیم چه بحث و گفتمان‌هایی که کردیم ...

حدوداً دوم خرداد بودا ... دل مردم ز غم آزاد بودا ...

مث برق و مث توفان گذشت‌ها ... به یادت هست که؟ هفتاد و هشت‌ها ...

کجایی مشتی؟ اینجا جات خالی‌ست بدون تو تو ده صلح و صفا نیست

به این شدت که نه ... اما خدایی محمد خاتمی! ... جداً کجایی؟

تو یاهو وقتی on هستم که نیستی کلوب و سیصدوشصتم که نیستی ...

نه اخبار و نه بیست و سی میایی هنوز چپ می‌زنی؟ یا با اونایی؟

دل مردم براتان تنگه تنگه ... «حتی خاطرات تلختم واسه ما ... خیلی قشنگه!»

(زیادی شد اگر این مصرع فوق ولیکن شد پر از احساس و از ذوق! (با تشکر از گروه سون)

همه اینجا سلامی می‌رسانند اگرچه اکثراً چندی‌ست خوابند

ولی شکر خدا این کدخدائه می‌گن قلبش طلاس ... دستش شفائه ...

اصن دست روی هر چی که می‌ذاره طلا می‌شه ... سه سوت! ردخور نداره

خدا مرگم بده ...كافر شدم باز چرا این‌گونه شد این نامه آغاز؟

به قول شاعر رند نظرباز(؟!) بدون نام او کی نامه شد باز؟

«به نام حضرت باری تعالی»

( بدین صورت شروع شد نامه ... حالا!)

محمد خاتمی ... حالت چطوره؟ بگو دانم که احوالت چطوره؟

هنوز کیفیت به کوکه ... شاده جونت؟ هنوز سبزه سرت؟ سرخه زبونت؟

دماغت چاقه؟ اوضات خوبه سید؟ هنوز جنس عبات مرغوبه سید؟

هنوز هم بی‌جهت می‌خندی یا نه؟ به نافت گفتمان می‌بندی یا نه؟ (در صورت حذف بیت زیر جایگزین شود لطفاً)

هنوز دل به همه می‌بندی یا نه؟ به ریش جامعه می‌خندی یا نه؟

هنوزم طالب اصلاح هستی؟ به قول کدخدا ... گمراه هستی؟

اگر از حال ماها هم بخواهی سلامت ... شادمانی ... روبه راهی

تمام مردم ده خوب خوبند زنان مثل قدیم ... در رفت و روبند

و مردان مثل سابق گرم کارند نه معتادند و نه دیگر خمارند ...

جوونای ده پایین و بالا ... همه دنبال تحصیلن به مولا!

نه ماهواره نه علافی ... نه هیزی ... نه کوکائین ... نه شیشه ... نه مریضی

از اون روزی که رفتی از ده ما از این رو شد به اون رو کل اوضا(ع)

خلاصه از جلو ... پایین و بالا به ما خوب می‌رسن ... الحمدللا

كريم اوقلي که گاوش شیر می‌داد! همون که سهم آب و دیر می‌داد ...

درست شد وام تعمیرات خونه‌اش ... جواد هم زن گرفته نوش جونش!

خودت دیدی که ده چی بود ... چی شد زن اوستا غلام هم ساکشنی شد!

می‌گن جراحی کرد هفتاد و نه بار ... حالا باید ببینيش ... روم به دیوار!

پس از یک دوره فعل و انفعالات ... هزار الله اکبر ... از کمالات!

همه خوشحال و شاديم و غمي نيست دگر بحث حضور خاتمي چيست؟

تمام گاوها ... گوساله‌ها خوب عموها ... عمه‌ها و خاله‌ها خوب

مراتع سبز ... شالی‌ها به سامان هوا عالی ... بهاری ... ناز ... مامان!

می‌گم راستی رضاتون چونه؟ سید؟ هنوزم درسشو می‌خونه سید؟

می‌خواست دکتر بشه از اون قدیما؟ تهش شد یا که زایید زیر درسا؟

نوشتی توی آن دستخط پیشی می‌خواد دکتر شه ... می‌گفتی: «نمی‌شی!»

یه دانشگاه زده آکسفورد اینجا که مدرک می‌ده مفتی ... ده تا ده تا!

به زیرک‌ها ... به دانشجوی باهوش ... مگه کردان نیومد؟ خوب اونم روش!

رفیقت بود که یک ذره تپل بود ... مشاور بود اگرچه، عقل کل بود!

دماغش چاقه؟ فوله گیگا بایتش؟ هنوز چیز می‌نویسه توی سایتش؟

فرامرز بچه مش اصغرآقا براش کامنت می‌ذاره ... روزی صدتا

آخه پهنای باند ما زیاده ... یه جورایی سر شیرش گشاده

خدا قوت بگو به این رئیسا ... چه حالی داد به این وب‌لاگ نویسا ...

پروکسی و مروکسی ما نداریم صدا داریم ولی سیما نداریم!

همه چی اینورا آزاد و مفته اینو بی‌بی توی اخبار شنفته

رسیور این طرف‌ها هم حلاله arab sat این وری ... سمت شماله!

می‌گن ارزونی بی‌سابقه است این انیشتینه؟ خدایا! نابغه است این؟

اصن دنیا به یک هو زیر و رو شد شنیدی بوش چطور بی‌آبرو شد؟

شنیدی چیزی از طرحای تازه؟ (قلندر خوابه و شب هم درازه؟)

جلو قاچاق خشخاشو گرفتن شنیدی کل اوباشو گرفتن؟

خدا خیرش بده ما که رضاییم نباشه، دسته جمعی کله پاییم

ز وضع قوت گر خواهی بدانی پریم تا خرخره از شادمانی

اگر یک دو نفر هم شکوه دارند از آن مزدورهای جیره خوارند

ملالی نیست اینجا طبق آمار به جز دوری تو آن هم نه بسیار ...

برنج و نان و گندم هست کافی می‌گم راستی توهم با قالیبافی؟!

ببینم توی دوری از ریاست ... خبرهایی شنیدی از سیاست؟

شنیدی گنجی و آزاد کردن؟ به شدت مردم و ارشاد کردن؟

شنیدی توی دانشگاه زنجان ... شنیدی چیزی از الهام و کردان؟

شنیدی برج میلاد و فروختن؟ شنیدی می‌شه چند تایی گرفت زن؟

خلاصه وضع ما که بی‌مثال است گرانی؟ چی؟ تورم؟ نه ... محال است

«برنج آنجا کیلویی خون باباست؟» برو سید، اینم از اون جواباست

برنج اینجا نهایت صد تومان است مرامی، بهترین جای جهان است

خیار و سیب‌زمینی مفت مفت است همان‌طوری که در آمار گفته است ...

تورم یک دو در صد «رشد» کرده ... گرانی سوی مردم «پشت» کرده ...

تساهل معنی تازه گرفته ... نمونه‌اش قافیه در مصرع فوق!!

تمام شد جیره کاغذ ولیکن حکایت همچنان باقی‌ست عمراً

خلاصه می‌کنم ای خاتمی جان ببین من چه خوشم: «آخ جانمی جان!!»

همه خوشحال و شادیم و غمی نیست نیازی به حضور خاتمی نیست

به جان تو خوشیم بسیار سید! حالا می‌خوای بیای چی کار سید؟

برو هر جا که حال کردی سفر کن اصولاً فکر ده از سر به در کن ...

برو ایتالیا ... قسطنطنیه ولایت را دودر کن کی به کیه؟

فقط رفتی اگر از این بیابان سلامم را رسان لطفاً به باران ...

در آخر این تو و این وضع ایران ...

حالا می‌خوای بیا ... می‌خوای بپیچان!


پ.ن: پيشنهاد مي كنم حتما اون فايل تصويري رو دانلود كنيد.سبك خوندن خيلي موثره.

اولین نانوایی دیجیتالی

 

بدون شرح

 

نانوایی دیجیتالی

 

نانوایی دیجیتالی

 

نانوایی دیجیتالی

 

نانوایی دیجیتالی

 

نانوایی دیجیتالی

 

اجاره نشینها

نمیدونم چرا بعضیها اینهمه غر میزنند که کرایه خونه ها گرون شده ! شما بگید...گرونیه؟!

حالا گیریم یکم هم در اثر شایعه پراکنی بعضیها گرون شده باشه، پس تسهیلات بانکی رو واسه چی گذاشتن؟

خوب قد پولتون جا گیر میاد دیگه... تو خیابون که نمی مونید.

حالا اتاق هم که نداشت... دلتون باید بزرگ باشه.

کرایش هم که اونقدرها زیاد نیست... کار کنید جور میشه.

بریز و بپاشم دیگه باید یاد بگیرید بگذارید کنار... کمی صرفه جویی کنید.

یکم بیشتر...

یکم دیگه...





پ.ن1: شما چي فكر ميكنيد؟ خيلي هاهستند كه الان دارند اينطور زندگي ميكنند!
پ.ن2: برگرفته از يك سايت

حسين رضازاده

مدتهاست اين سوال درذهنم پرسه مي زنه كه چي شداون قهرمان وزنه برداي ناگهان

از اوج به زمين پاگذاشت و . . .؟!؟

هيچ نمي شه انتظار داشت يك نفر تاآخر عمرش دريك موقعيت بمونه و به هرحال

هر شروعي يك پاياني داره ولي . . .

آيا واقعا اين اتفاق به تصميم خود رضازاده بود ؟ ! ؟

چطور بايد بعداز اعتراض رئيس رؤسا نسبت به حضور رضازاده در برخي شبكه هاي

اون ور آبي اين اتفاق بيافته؟

اصلا واقعا جريان چيه؟

حقيقتا به خاطر بيماري ورزش رو كنارگذاشته يا.....؟

اگر مطلبي يا نظري داريد دوست دارم بدونم تا كمي بتونم با اين قضيه كناربيام.

آرم نوشابه كوكاكولا و . . .


داشتم دنبال سايت مناسب براي دانلود برنامه مي گشتم كه بامطلب جالب و متاسف كننده اي
در وبلاگ amirabar رو بروشدم:

فکر ميکنيد تصوير زير مربوط به چه چيزي است ...... درست حدس زديد آرم شرکت نوشابه سازي کوکاکولا ، آرم به ثبت رسيده و رسمي اين شرکت آمريکائي ، اما .....

شايد صدها بار اين آرم را در فروشگاهها ديده باشيد و صدها بار از اين نوشابه خورده باشيد اما چيزي که به فکر هيچ کس نميرسد اين است که اين آرم يک اهانت به پيامبر اسلام و شهر مکه که قبله همه مسلمانان است را به دنبال خود دارد بدون اينکه افراد معمولي به آن دقت کنند ، درست شنيديد يک اشتباه کاملا عمدي در طراحي اين آرم

شما کافيست يک برچسب نوشابه کوکاکولا را از روي بدنه بطري جدا کرده و به پشت آن با دقت نگاه کنيد ، فکر ميکنيد چه چيزي را خواهيد ديد ، من که از تعجب چشمانم گرد شد ....... بله درست است آرم کوکاکولا از پشت به اينصورت خوانده ميشود ( لا محمد - لا مکه ) يعني نه محمد و نه مکه

با يک خط بسيار زيبا و در عين حال حرفه اي از يک طرف ( لامحمد - لامکه ) به زبان عربي ديده ميشود و از طرف روي آن کلمه کوکاکولا به زبان انگليسي و به همان شکل و شمايل صحيح آن را خواهيد ديد ، که نشان از حرفه اي بودن طراح اين آرم و يک قصد عمدي که در آن پنهان است را دارد



هيچ چيز نمي تونم بگن جز اينكه متاسفم.

تقدیــــر

امروز مطلبی رو در روزنامه ی جام جم خوندم که

 حسابی ناراحت کننده بود :

"بچه ها شاد بودن،

همانطورکه درس می خواندند می خندیدند،

اما . . .

یکباره چراغ برزمین افتاد. . .

آنها فکر نمی کردند آتش درکلاس شعله می کشد و

زندگی شان را تباه می کند.

می خواستند آتش را خاموش کنند،اماشعله اجازه نداد.

شعله ها دستان و صورت نرگس، رضا، مریم، پریسا،سمانه،

محمد حسین ولیلا را سوزاند.

آنها فقط ٨ سال داشتند. . .٨ سال. . .

براستی چه کسی پاسخ گوی چهره ی معصوم نرگس است که

حالا دیگرهیچ نشانی اززیبایی های کودکانه اش را ندارد؟! "

 

واقعا شنیدن این خبرها ناراحت کننده است.

بماند که مسئولین باید یه تکونی بخورند نه ما.

این خبرها، خبرهای جدیدی نیست که بخواییم تازه به فکر چاره

باشیم.من نمی دونم چندتا ازاین گلها باید به خاطر سستی

مسئولین پژمرده بشوند.

اما جدای گله و شکایت از مسئولین،نکته ی ظریفی

اینجا وجود داره که ممکنه توجه کردن به اون تحول بزرگی در ما

ایجاد بکنه. . . !

شاید که . . . نه حتما

حتما اینها نشانه ای از خداست برای ما.

چه نشانه ای ؟!

اینکه تو چندبار خدا رو شکر کردی بخاطر سلامتیت . . . !

اینکه چه اندازه قدر اون صورت زیبا و دستان پرتوانت رو دونستی؟

تاحالافکر کردی اگر خدای نکرده ، یک انگشت فقط یک انگشت

نداشتی چی می شد ؟!

اون وقت تو با این همه ی زیبایی و قدرت سعی نکردی

زکات سلامتیت رو بدی.

فقط کافیه با یک نگاه محبت آمیز دل دیگری رو بدست بیاری.

با انگشتانت دستان پر درد نیازمندی رو بگیری و بلندکنی.

بالبخندت شادی رو به دیگران هدیه کنی و با قلبت به دیگران

عشق رو هدیه بدی.

بیایم و قدر این سلامیتی مون رو بدونیم واز خداتشکر کنیم.

همین حالا.

 

پینوشت: هدف یادآوری لطف بینهایت خداوند بود.

بازهم نوشابه مي خوايد ؟ ! ؟

 

 

                     يك دوستي هميشه موقع تعارف خوردن نوشابه مي گويد:

بفرما نوشابه، مي گن براي پوكي استخوان خيلي خوبه!

اين مطلب را بخوانيد شايد اين تعارف را جدي گرفتيد.

وقتي يك نوشابه مي خوريد؛

 

10دقيقه بعد :

10 قاشق چايخوري شكر وارد بدنتان مي شود.مي دانيدچرا

دچار استفراغ نمي شويد؟چون اسيدفسفريك طعم آن را كمي

مي گيردو شيريني اش را خنثي مي كند.

 

20 دقيقه بعد :

قندخونتان بالا مي رود ومنجربه ترشح ناگهاني و يكجاي انسولين مي شود.كبدتان شروع مي كندبه تبديل قندبه چربي تاقند خونتان بيش ازاين بالانرود.

 

40 دقيقه بعد :

حالا ديگرجذب كافئين كامل شده، مردمك هايتان گشادمي شود، فشارخونتان بالا مي رودو درپاسخ به اين حالت كبدتان قندرا به داخل خون رهامي كند.گيرنده هاي آدنوزين مغزحالا بلوكه

مي شوندتاازاحساس خواب آلودگي جلوگيري كنند.

 

45 دقيقه بعد :

ترشح دوپامين افزايش پيدامي كندو مراكز خاصي درمغز، كه حالت سرخوشي ايجادمي كنند تحريك مي شوند.اين همان مكانيسمي است كه هنگام استفاده از هروئين ايجادسرخوشي

مي كند.

 

60 دقيقه بعد :

اسيد فسفريك موجود در نوشابه داخل روده كوچك، به كلسيم،منيريم و روي مي چسبد.متابوليسم بدن افزايش مي يابد.ميزان بالاي قندخون و شيرين كننده ها ي مصنوعي دفع هرچه بيشتر كلسيم را از طريق ادرار باعث مي شوند.

مدتي بعد :

كافئين در نقش يك داروي مدر(ادرار آور) واردعمل مي شود.حالا ديگركلسيم و منيريم و روي كه قرار بودجذب بدن شود بيش ازپيش از طريق ادرار دفع مي شودو به همراه آن مقدار زيادي آب و سديم و ديگر الكترو ليت ها نيز ازدست مي رود.

 

مدتي بعد تر :

كم كم آن غوغايي كه در بدنتان ايجاد شده بود فروكش مي كندو نوبت به افت قندمي رسد. در اين مرحله ياخيلي حساس مي شويد يا خيلي كرخت و بي حوصله مي شويد.حالا ديگر تمام آن آبي را كه از طريق نوشابه وارد بدنتان كرده ايد دفع شده، آبي كه مي شد به جا ي اسيد و كافئين حاوي مواد مفيدتري باشد.

تاچند ساعت ديگر اثركافئين هم ازبين مي رو د و شما هوس نوشابه اي ديگر را مي كنيد ! !

 

منبع : روزنامه جام جم