قدرت قلبت را نادیده نگیر

باز هم تجربه ثابت کرد آدم شرایط ناراحت انگیزناک نیستم. وقتی جملاتی را با وزن گریه
به زبان آورد دهانم بسته شد! هرچقدر به ذهنم فشار آوردم که یک کلمه با وزن پوزخند
به زبان آورم تا که شاید هوای فکری اش تغیر کند نشد که نشد.
همهاش جملات تکراری؛ همهاش کلمات تسکینبخش؛ همهاش آرزوی شفا و سلامتی،
سکوت و در نهایت ترکیدن بغض پنهان شده فرد مقابل. واقعا ذهن اینقدر آک بند!
استعداد یک ذره بذلهگویی در شرایط بحرانی را از هیچ یک از نزدیکان به ارث نبردهام!
«میترسم خدا بخواد صبرم رو امتحان کنه» این را که گفت کلی حرف بر روی زبانم
به صف ایستادند و یک آن نمیدانستم کدامشان را اول صف قرار دهم اما هرچه تلاش
کردم تا بر رفاقت دو لب غلبه و آنها را از هم جدا کنم نشد که نشد!
لبخندی زدم و ...
آنقدر دلم میخواست بگویم درک میکنم که تماشای درد کشیدن عزیزان چقدر انسان را
از درون آب میکند، آنقدر دلم میخواست بگویم درک میکنم چقدر درد کشیدن عزیزان
انسان را از درون پیر میکند، آنقدر دلم میخواست بگویم تو باید خودت را قوی کنی
تا با دیدن قدرت تو آن هم قوت قلب بگیرد
اما؛ نشد که نشد...
و او بود که حرف پایانی را زد و رفت، «مطمئنم که شفا پیدا میکنه. مطمئنم»
دل نوشت: بر هیچ کس پوشیده نیست که وجود پر برکت مادر در زندگی یعنی همه چیز، الهی که کمبود وجود مادر و پدر رو هیچ وقت حس نکنید، دعا کنید، برای دوست خوبم دعا کنید. الان دقیقا 25روزه که مادر بزرگوارش در کمای کامل به سر میبره و... در حد یک صلوات هم شده برای همه بیماران و این بیمار منظور دعا کنید.
بعد نوشت: کسی میتونه بگه که نویسنده از این عکس چه برداشتی داشته آیا؟
هر فردی در قبال عقاید خودش