رویاهایی ترسناک اما واقعی

یکی از سوسک میترســد و دیگری از تاریکی، آن یکی از مورچـه هراس دارد و یکی دیگر از ارتفاع. به هر حــال
در وجود هر فردی یک ترس با ظاهری چند رنگ و قدرتی در بازه 1+n، زندگی میکند و انکارش به دروغ بیشتر از
حقیقت شباهت دارد. شاید این را گفتم تا یادآور شوم ترس یک ضعف نیست و همه به نحوی با آن دست و پنجه
نرم میکردیم، میکنیم و یا خواهیم کرد.
شدیدا تمایل دارم تا بتوانم ترس درونیام را با ترس از تاریکی یا ارتفاع معاوضه کنم؛ امـکانش هسـت؟؛ ای کاش
میسـر میشـد که اگر میشـد چهها که نمیشـد! شاخـکهایم را به سوی اسـتدلال منطقی روانه میکنم تا
وضوح حرفم به سطح HD برسد.
ترس از تاریکـی یا ارتفاع، مسـتقل از زمان بوده و تنـها باید شـرایط مکانی به گـونهای باشـد تا این ترس رخ بنماید؛
مکانی که میتوان به راحتی از آن دوری کرد و سالهای سـال نقاب ترس را بر چـهرهاش نـگه داشـت اما؛ ترس از
پیری، مکان برایش معنایی ندارد و تنـها وابسته به زمان اسـت. زمانی که مثل برق و باد در گذر اسـت و روز به روز
بر سن آن افزوده میشود؛ پیرتر میشود.
آری میترسـم، از «پیـری و تنـهایی بعد از آن» هراس دارم. ترسـی بس هولـناک که با دیدن هر پیـرمرد یا پیـرزن،
رعشـه و دلـهرهای عجیب در وجـودم چـنگ میاندازد و این چـیزی نیست که با انواع شــادیها و سـرگرمیها از
وجـودم به وجـودی دیگـر کوچ کند. درست مثل ترس از «مرگ در غربت»، همیشه همراهم خواهد ماند. همیشه
هراس دارم ناآگاهانه طـوری زندگـی کنم که بعد از مرگـم، کسی پشـت سرم فاتحهای نخـواند چه برسـد به آنکه
7قدم جسم بیجان مرا همراهی کند.
بگذریم؛
خلاصـه اینـکه، هر چروکـی که در گذر زمـان بر چهـره جا خوش میکند قصهها و غصهها به همـراه دارد که گـوش
شنوا میخواهـد، هر گوش شـنوایی فرق نمیکند؛ اگر گـوش شـنوایی نباشد نه تنها چـین و چـروکها بیـهوده
بوده بلکه، بخـش بزرگی از عمـر نیز بر باد رفته است و این همان ترسی است که مرا همراهی میکند.
اینکه چهرهات جوانتر از آنچه هستی نشان دهد خـیلی هم خوشحال کننده نیست، اینکه چـین و چـروکها دیرتر
از حد مـعمول بر چهرهات جا خوش کنند معجـزه نیست! چرا که بیشتر از حد معمـول باید با ترس از پیری دسـت و
پنجه نرم کنی و این خود بر این ترس افزون میکند.
رسیدن به رشد و پیشرفت چنان در وجودم ریشه دوانده که فکر زوال مرا آزرده میکند. گویی پیری به مانند سدی
بزرگ در برابر رشـد و پیشـرفت اسـت و من آن را نمیخواهـم؛ در عـوض چـیزی میخواهـم که وقتی روی پیـری
پاشیدم به یک آن پودر شود...
هر فردی در قبال عقاید خودش