برخلاف رویاهای زیادی که تو سرم پرسه میزنه؛

آرزوهام انگشت شمارن!


یکــــی از اون آرزوهـــــــام اینـــه کـــــه؛

اگه یه روز از عمرم باقی مونده بتونم از نزدیک

شاهد زیبایی‌های یک شفق قطبی باشم.

تماشای یک شفق قطبی حس عجیبی در وجودم 

روشن می‌کنه که واقعا نمیدونم چیه و چی میگه اما 

هرچی هست برام شیرین ه و مطمئنم اگه بتونم

از نزدیک این نقاشی زیبای خداوند رو ببینم

 شیرین‌تر هم میشه.

 

اما یه ترس عجیب هم دارم؛ نمیدونم دقت کردی یا نه!؟

خیلی صحنه‌ها که برامون حسی درش نهفته است 

یه روزی یه جایی یه زمانی، با بخشی از زندگیمون گره میخوره.

از آینده این تصویر میترسم. نمی‌دونم خوبه یا ...پ.ن3



پ.ن: امیدوارم روزی این آرزو تحقق پیدا کنه. براش لحظه شماری میکنم...

پ.ن2: الانم که دارم این بحث رو ثبت می‌کنم حس عجیبی در من جاری شده.

پ.ن3: دوستی تعریف می‌کرد، یه پسر بچه‌ای بود که تو هفتمین روز سال تصادف و بعد

فوت میکنه. بعدا که تصاویرش رو مرور میکردن همیشه تو عکساش داشته با انگشتاش

عدد 7رو نشون میداده!